چاپ خبر
دبیرستان دخترانه غیردولتی ندای سیدالشهداء(ع) شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶
میلاد کریم سبزپوش آل فاطمه، تنهاترین سردار لشکر حیدر و غریب شهر پیامبر تهنیت باد.
 
 

از شام تا مدينه راه طولاني را پيموده بود. پيرمرد خسته راه در گوشه​اي نشست تا نفسي تازه کند.چشمهايش را براي لحظاتي بست و چون گشود مردي خوش سيما را سوار بر اسب ديد. مردي که آقايي از سر و رويش مي​باريد.بدون اينکه نگاهش را آن از چهره نوراني بردارد پرسيد: اين مرد کيست؟

گفتند: او حسن فرزند علي بن ابي طالب است.

نام علي«ع» او را خوش نيامد.سالهاي سال بود که عالمان شهرش بر فراز منبر از علي «ع» بدگويي کرده بودند.چهره در هم کشيد و روي را از امام گرداند. زير لب شروع به ناسزاگويي کرد اما دلش آرام نگرفت. برخواست و به نزديکي امام « ع» رفت.چشمش را بست و دهانش را باز کرد و کينه​هاي انباشته اين ساليان را در کمان نفرت گذاشت و به سوي امام«ع» نشانه رفت.

ناسزاگويي اش تمام شد.با خشم به چهره امام خيره شد تا جواب امام «ع» را بشنود.

امام نگاه مهرباني به او کرد و فرمود:

«پيرمرد! فکر مي​کنم غريب هستي و شايد در اشتباه افتاده​اي. اگر به چيزي نيازي داري، برآورده کنيم، اگر راهنمايي مي​خواهي، راهنمائيت کنيم و اگر گرسنه​اي سيرت کنيم، اگر برهنه​اي لباست دهيم، و اگر نيازمندي، بي نيازت کنيم، اگر جا و مکان نداري، مسکنت دهيم، و مي​تواني تا برگشتنت ميهمان ما باشي و .......

پيرمرد گريه​اش گرفت. گفت:

« گواهي مي​دهم که تو جانشين خدا در زمين هستي، خدا بهتر مي​داند که رسالت خويش را کجا قرار دهد. تو و پدرت نزد من مبغوض​ترين افراد بوديد، ولي اکنون محبوب​ترين در نزد من هستيد.

رفتار امام «ع» تفسير قرآن بود آنجا که مي​فرمايد:

« هرگز نيکي و بدي يکسان نيست. بدي را با نيکي دفع کن، ناگاه( خواهي ديد) همان کس که ميان تو و او دشمني است، گويي دوستي گرم و صميمي است!           (سوره فصّلت،آيه 34)

انتهای پیام/.