لیلا... لیلا ... بیا اینجا عزیزم می خوام موهاتو شونه بزنم.
لیلا مقابل در، لحظاتی بر چهره رنجور مادرش نگاه کرد و لبخندی تصنعی بر لب نشاند، به سمت در رفت مقابلش نشست و گفت: زحمتتون می شه. مادر لبخندی بر لب نهاد و گفت . .
دوست عزيزم شما ميتوانيد براي مطالعه اين کتاب زيبا به سايت کتابخانه ديجيتال دبيرستان نداي سيد الشهدا «ع» مراجعه فرماييد.